شبکه امید


شبکه امید


حکایت زندگی ما

 

 
پيری برای جمعی سخن میراند...

لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند...

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند!

او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید!

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به
 
گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد....


نظرات شما عزیزان:

.......
ساعت19:22---9 بهمن 1391
دعایم گرچه گیرا نیست ,دعایت می کنم هر شب ,نمی دانم چه می خواهی,از او خواهم برای تو ,هر انچه در دلت خواهی ....خسته نباشین .
پاسخ:سلام از همراهی شما بازدید کننده محترم کمال تشکر را دارم ما را در این ایام از دعای خیر خود فراموش نکنید


رابی
ساعت17:54---9 بهمن 1391
سلام عالی بود مرسی
پاسخ:سلام ممنون امید آنکه مقبول افتد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: رضا | تاريخ: دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |